Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (2327 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Geliebte {f} U دوست دختر
Lebenspartnerin {f} U دوست دختر
Lebensgefährtin U دوست دختر
Freundin {f} [Liebesbeziehung] دوست دختر [در رابطه احساسی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bei [von] jdmandem einen Korb bekommen [kriegen] <idiom> U نخ به کسی ندادن [دوست دختر]
Freundin {f} U دوست [زن] [ یا دوست دختر]
mit seinem Freund [seiner Freundin] Schluss machen U دوست پسر [دوست دختر] خود را [مانند گونی کثیف] ول کردن
Bei dem Betrug erhielt er Hilfestellung von seiner Freundin. U در کلاهبرداری دوست دختر او [مرد] شریک جرم بود.
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Jemanden abkriegen U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
ausgehen U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
Willst du mit mir ausgehen? U با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Jemanden ins Restaurant einladen U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Other Matches
Enkeltochter {f} U دختر نوه [دختر پسر یا دختر دختر]
Jedermanns Freund ist niemandes Freund. <proverb> U دوست هر کسی دوست هیچکس نیست.
Ein Freund in der Not ist ein wahrer Freund. U یک دوست در ضرورت یک دوست واقعی است.
Freund {m} U دوست یا [دوست پسر]
Erbtochter {f} U دختر خلف
Enkeltochter {f} U دختر دختر
Enkelin {f} U دختر دختر
Tochter {f} دختر
Callgirl {n} U دختر تلفنی
Enkeltochter {f} U دختر پسر
Enkelin {f} U دختر پسر
Erbtochter {f} U وارث [دختر]
Dorfmädchen {n} U دختر دهاتی
Flittchen {n} U دختر هرجایی
Callgirl {n} U دختر تن فروش
Blumenmädchen {n} U دختر گل فروش
Base {f} U دختر خاله
Base {f} U دختر دایی
Base {f} U دختر عمو
Blondine {f} دختر مو بور
Base {f} U دختر عمه
Enkelsohn {m} U پسر دختر
Cousine {f} U دختر دایی
Cousine {f} U دختر خاله
Cousine {f} U دختر عمه
Cousine {f} U دختر عمو
Enkel {m} U پسر دختر
Aschenputtel {n} U دختر خاکسترنشین [در افسانه ها]
Aschenbrödel {n} U دختر خاکسترنشین [در افسانه ها]
Backfisch {m} U دختر نوجوان و نادان
Gazale [ein Mädchenname] غزاله [اسم دختر]
Großnichte {f} U دختر پسر خواهر
Großnichte {f} U دختر پسر برادر
Nichte {f} U دختر برادر یا خواهر
Schneckchen {n} U آلت تناسلی دختر بچه
Musche {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Muschi {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Lulu {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Mumu {f} U آلت تناسلی دختر بچه
Frauen aufreißen <idiom> U دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Bräute aufreißen gehen <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
Bekannte {f} U دوست
Kamerad {m} U دوست
Kumpel {m} U دوست
Kollege {m} U دوست
Gefährte U دوست
Freund eines Freundes {m} U دوست یک دوست
Freund {m} U دوست
Florist {m} U گل دوست
Er ist ein Freund. U او یک دوست است.
Ich liebe dich. O من تو را دوست دارم.
Bibliophile {f} U کتاب دوست
Busenfreundin {f} U دوست صمیمی [زن]
Bücherliebhaber {m} U کتاب دوست
Mein guter Freund. U دوست خوب من.
Formalist {m} U تشریفات دوست
Eigenbrötler {m} U خلوت دوست
Bücherfreund {m} U کتاب دوست
Bücherwurm {m} U کتاب دوست
Busenfreund {m} U دوست صمیمی
Altruist {m} U نوع دوست
Geliebte {m} U دوست پسر
Mein echter Freund. U دوست پسر من.
Mein echter Freund. U دوست واقعی من.
Ein echter Freund. U یک دوست واقعی.
lieben U دوست داشتن
Duzfreund {m} U دوست صمیمی
Lebenspartner {m} U دوست پسر
gefallen U دوست داشتن
mögen U دوست داشتن
Ex-Freund {m} U دوست قبلی
Lebensgefährte {m} U دوست پسر
Patriot {m} U وطن دوست [مرد]
Patrioten {pl} U وطن دوست ها [مرد]
Einen festen Freund haben. U یک دوست پسر داشتن.
Hast du einen Freund? U دوست پسر داری؟
Ist er dein Freund? U او دوست پسر تو است؟
Hast du Freunde? U تو دوست [خوب] داری؟
Ich war mit einem Freund im Urlaub. U من با یک دوست در مرخصی بودم.
eine Naschkatze sein U شیرینی دوست بودن
gerne naschen U شیرینی دوست بودن
ein Leckermaul sein U شیرینی دوست بودن
Das ist mein Freund. U این دوست من است.
der Mord {m} an seinem Freund U قتل دوست او [مرد]
Chauvinist {m} U میهن دوست متعصب
Chauvinistin {f} U میهن دوست متعصب
Mitwisser {m} U دوست مورد اعتماد
Er ist mein Freund. U او دوست پسر من است.
Nur zu! U هر جور که دوست دارید!
Möchtest du mit mir tanzen? U دوست داری با من برقصی؟
gute Freunde U دوست های صیمی
Ich liebe dich von ganzem Herzen! U از ته قلب دوست دارم.
Mein Freund Heinz. U دوست پسر من هاینتس.
[guter] Bekannter {m} U دوست [آشنای نزدیک]
[gute] Bekannte {m} , {f} U دوست [آشنای نزدیک]
auf Jemanden [etwas] stehen <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
Mir gefällt es. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
Es gefällt mir. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Naschkatze {f} U آدم شیرینی دوست [شوخی]
Jemanden [etwas] nicht mögen U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Jemanden [etwas] nicht leiden können U دوست نداشتن کسی [چیزی]
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
Ich mag die Wahrheit erfahren. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
Natürlich mag ich Volleyball. U البته که من والیبال دوست دارم.
Ich mag entweder Tee oder Milch. U من یا چایی یا شیر دوست دارم.
Wir sind Freunde. U ما دوست های خوبی هستیم.
Ich mag keinen Kaffee. - Ich auch nicht. U من قهوه دوست ندارم. - من هم همینطور.
Atze {m} , {f} U دوست خوب [اصطلاح در برلین]
Freund-Feind-Kennung {f} U تشخیص دوست یا دشمن [ارتش]
dicke Freunde <idiom> U دوست های صیمی [اصطلاح روزمره]
Ich mag Fußball, aber ich mag Handball nicht. U من فوتبال دوست دارم اما نه هندبال.
Meine Schwester mag ich ebenso gern wie meinen Bruder. U من خواهرم را به اندازه برادرم دوست دارم.
Du bist mir ein feiner Freund! U تو واقعا دوست عالی هستی. [طنز ]
Vergiss nie, dass ich dich liebe. U هرگز فراموش نکن که دوست دارم.
Ich würde gerne wissen, was mich in Zukunft erwartet. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
Ich würde gern mit ihr ausgehen. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
Ich hab dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Ich habe dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Immer nur zu! U بفرما! [این کار را که دوست دارید بکنید]
wie Pech und Schwefel zusammenhalten <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
sturmfrei <adj.> U اختیار خانه ای [هر چه که دوست دارند می توانند بکنند]
dicke Freunde sein <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
Wenn Sie möchten, kommen Sie hierher. Falls Sie aber nicht in der Lage sind, dann werde ich zu Ihnen kommen. اگر دوست دارید شما بیاید اگرنمیتوانید من میایم.
Möchten Sie gerne eine Tasse Kaffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
Sein Freund griff ihm unter die Arme. U دوست او بهش کمک کرد. [روحی مالی یا اجتماعی]
Ich mag Fußball, weil es ein interessantes Spiel ist. U من فوتبال دوست دارم چونکه [ او] بازی جالبی است.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Mit einem Freund entschuldigt sich Gott für die Verwandten. U با داشتن یک دوست [صمیمی] خدا برای خویشاوندان عذرخواهی می کند.
Darf ich deinen Wagen fahren? Ja, nur zu! U اجازه دارم خودروی تو را برانم؟ بله هر طور که دوست داری!
gerne an der frischen Luft sein <idiom> U دوست داشته باشند در بیرون [هوای آزاد] بودن [اصطلاح روزمره]
Nach dem Essen zieht er sich gerne in sein Arbeitszimmer zurück. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
Das ist ein prima Mädchen, die ist unheimlich auf Draht. U این دختر محشری است. این [زن] خیلی باهوش و زرنگ است.
Ich liebe dich, weil ich dich brauche. U دوست دارم، چون بهت نیاز دارم.
Er ist ein Freund von mir. U او یکی از دوستهای من است. [او دوست من است.]
Enkelsohn {m} U پسر نوه پسر [پسر یا پسر دختر]
Recent search history Forum search
0تلخ ترین جمله جهان اینه که دوست دارم اما... و شیرن ترین حرفه جهان اینه که که ...اما دوست دارم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2هر كاري دلت ميخواد بكن!
1سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
0آدم باید کارش را دوست داشته باشد تا احساس خستگی نکند
0من دوست ندارم مزاحم شما باشم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com